تو...
ماه نمی دونست چه جوری بتابه از روی دست تو دید و بلد شد
خورشید که دید نوری ازش نمی خوای رفت بالای قله و با تو بد شد
دریا که دید موج موهات از اون نیست غرشی کرد و ته دل حسود شد
آسمون از غم که تو رو زمینی تا همیشه رنگ چشاش کبود شد
گل که دونست خزون واسه تو هیچه رنگش پرید و تو یه لحظه پژمرد
درختی که تو از پیشش رد شدی انقده برگاش رو زمین ریخت که مرد.